چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازد میان قم پر خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردش های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون
چون این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نهدریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
برای دانلود به لینک تلگرام زیر مراجعه فرمایید
درباره این سایت